فروشگاه شهرسازی

فروشگاه فایل های شهرسازی,برنامه ریزی شهری,طراحی شهری,جغرافیایی شهری و معماری

فروشگاه شهرسازی

فروشگاه فایل های شهرسازی,برنامه ریزی شهری,طراحی شهری,جغرافیایی شهری و معماری

پاورپوینت سیر اندیشه ها در معماری و شهرسازی یورگن هابرماس

پاورپوینت سیر اندیشه ها در معماری و شهرسازی یورگن هابرماس

پاورپوینت سیر اندیشه ها در معماری و شهرسازی یورگن هابرماس

در این بخش ، پاورپوینتی در جهت بررسی سیر اندیشه های شهرسازی  بورگن هابرماس  ، تنظیم شده است. این پاورپوینت در 13 اسلاید ، به بررسی موردی ، ابعاد مختلفی پرداخته است که در ادامه مطرح خواهد شد .

زندگینامه بورگن هابرماس

یورگن هابرماس در حال حاضر به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه در جهان قرار دارد. وی که پل سنت های فکری قاره ای و انگلیسی-آمریکایی را می سازد ، با اندیشمندان متنوعی چون گادامر و پاتنام ، فوکو و راولز ، دریدا و براندوم به بحث و گفتگو پرداخت. کارهای مکتوب گسترده وی به موضوعاتی از نظریه سیاسی اجتماعی تا زیبایی شناسی ، معرفت شناسی و زبان تا فلسفه دین می پردازد و اندیشه های وی نه تنها بر فلسفه بلکه بر اندیشه سیاسی - حقوقی ، جامعه شناسی ، مطالعات ارتباطی ، نظریه استدلال و بلاغت ، رشد و توسعه تأثیر بسزایی داشته است. روانشناسی و الهیات. علاوه بر این ، او در آلمان به عنوان یک روشنفکر عمومی برجسته ظاهر شده است ، و در مورد مسائل جنجالی آن روز در روزنامه های آلمانی مانند Die Zeit اظهار نظر می کند .

 

با این حال ، اگر کسی به مجموعه کارهای خود نگاهی بیندازد ، می توان دو خط اصلی علاقه پایدار را تشخیص داد ، یکی مربوط به حوزه سیاسی است ، دیگری مربوط به مسائل عقلانیت ، ارتباطات و دانش است. (در آنچه در زیر می آید ، نقل قول های بدون نام به آثار هابرماس اشاره دارد ؛ نقل قول ها از نسخه های انگلیسی است ، در صورت موجود بودن)

 

  1. توسعه اولیه علاقه هابرماس به حوزه عمومی و دلیل
  2. آثار مهم انتقالی
  3. موقعیت های بالغ
  4. 1 نظریه کنش ارتباطی
  5. 2 نظریه گفتمان هابرماس
  6. 3 نظریه حقیقت و دانش هابرماس
  7. 4 نظریه گفتمان هابرماس ، اخلاق ، سیاست و قانون
  8. 5 جهان وطنی هابرماس
  9. گفتگوی بین طبیعت گرایی و دین

کتابشناسی - فهرست کتب

آثار نقل شده توسط هابرماس

ادبیات متوسطه

ابزارهای دانشگاهی

سایر منابع اینترنتی

مطالب مرتبط

  1. توسعه اولیه علاقه هابرماس به حوزه عمومی و دلیل

هابرماس در سال 1929 در خارج از دوسلدورف متولد شد و در آلمان پس از جنگ به بلوغ رسید. دادگاههای نورنبرگ یک لحظه مهم و اساسی بود که عمق شکست اخلاقی و سیاسی آلمان را در ناسیونال سوسیالیسم به وجود آورد. بعداً این تجربه تقویت شد ، وقتی وی به عنوان دانشجوی تحصیلات تکمیلی علاقه مند به اگزیستانسیالیسم هایدگر ، مقدمه تجدید چاپ شده متافیزیک را خواند، که در آن هایدگر کنایه از "حقیقت و عظمت درونی" ناسیونال سوسیالیسم را حفظ کرده بود (یا به عبارت دقیق تر ، مجدداً معرفی کرد) (هایدگر 1959 ، 199). هنگامی که هابرماس (1953) علناً خواستار توضیحات هایدگر شد ، سکوت دومی عقاید هابرماس را تأیید کرد که سنت فلسفی آلمان در لحظه حساب خود شکست خورده است ، منابعی را برای روشنفکران فراهم نکرده است که نه سوسیالیسم ملی را بفهمند و نه آن را نقد کنند. این تجربه منفی از رابطه فلسفه و سیاست متعاقباً انگیزه جستجوی وی برای یافتن منابع مفهومی از اندیشه انگلیسی-آمریکایی ، به ویژه سنت های عملی و دموکراتیک آن بود. هابرماس در خارج از سنت آلمان به تعدادی از روشنفکران جوان پس از جنگ مانند کارل-اوتو آپل پیوست (برای طرح زندگی نامه هابرماس ،به 2005b مراجعه کنید ، فصل. 1 همچنین Wiggershaus 2004).

 

هابرماس پایان نامه خود را در سال 1954 در دانشگاه بن به پایان رساند و در مورد تضاد بین مطلق و تاریخ در اندیشه شلینگ نوشت. وی برای اولین بار مورد توجه جدی مردم قرار گرفت ، حداقل در آلمان ، با انتشار مصونیت خود در سال 1962 ، Strukturwandel der Öffentlichkeit (تحول ساختاری حوزه عمومی ؛ ویرایش انگلیسی ، 1989) ، تاریخچه اجتماعی مفصل توسعه حوزه عمومی بورژوازی از ریشه آن در 18thسالن های قرن تا تحول آن از طریق تأثیر رسانه های جمعی سرمایه محور. در توصیف وی از سالن ها ، ما به وضوح علاقه او به ایده آل ارتباطی را می بینیم که بعداً استاندارد اصلی هنجاری را برای نظریه اخلاقی - سیاسی وی فراهم می کند: ایده بحث انتقادی فراگیر ، عاری از فشارهای اجتماعی و اقتصادی ، که در آن گفتگوکنندگان با یکدیگر رفتار می کنند در تلاش مشترک برای دستیابی به تفاهم در مورد موضوعات مورد علاقه مشترک ، برابر است. این نوع مبادله به عنوان یک ایده آل در مرکز فرهنگ بورژوازی ، هرگز به طور کامل تحقق نیافته است. با این وجود ، "این فقط ایدئولوژی نبود" (1989 ، 160 ، همچنین 36). همانطور که این جوامع بحث کوچک در 19 ام به عموم مردم تبدیل شدندقرن ، با این حال ، ایده ها به کالاها تبدیل شدند ، و به اقتصاد مصرف رسانه های جمعی تبدیل شدند. هابرماس بیش از آنکه از ایده عقل عمومی دست بکشد ، خواستار ایجاد یک مفهوم عملی از نظر نهادی از نظر عمومی شد که "از نظر تاریخی دارای معنا باشد ، و از نظر هنجارنیاز الزامات دولت رفاه اجتماعی را برآورده کند و از نظر تئوریک کاملاً واضح و قابل شناسایی است. " چنین مفهومی "فقط می تواند در تحول ساختاری حوزه عمومی خود و در بعد توسعه آن پایه ریزی شود" (همان ، 244). طرح نهایی وی از چنین مفهومی (همان ، 244–48) قبلاً حاوی طرح کلی مدل دو مرحله ای از مشورت دموکراتیک است که بعداً در کار بالغ خود در زمینه قانون و دموکراسی ، بین واقعیتها و هنجارها (1996 ب ؛ ویرایش آلمان ، 1992b)

 

متعاقباً علاقه هابرماس به امر سیاسی او را به سمت مجموعه ای از مطالعات فلسفی و تحلیل های انتقادی - اجتماعی سوق داد که سرانجام در کتاب های Toward a Rational Society (1970) و نظریه و عمل (1973b) به زبان انگلیسی ظاهر شد . از آنجایی که مورد دوم عمدتاً شامل تأملاتی در تاریخ فلسفه است ، نمونه اول نمایانگر تلاشی است برای به کارگیری نظریه نوظهور عقلانیت وی در تحلیل انتقادی جامعه معاصر ، به ویژه جنبش اعتراض دانشجویی و هدف نهادی آن ، ساختارهای اقتدارگرا و تکنوکراتیک در آموزش عالی و سیاست تحت تأثیر قرار گرفت.

 

تأمل انتقادی هابرماس رویکردی ظریف به هر دو طرف ناآرامی های اجتماعی دارد که مشخصه اواخر دهه شصت است. اگرچه با تقاضای دانشجویان برای مشارکت دموکراتیک تر دلسوز بود و امیدوار بود که فعالیت آنها پتانسیل تحول مثبت اجتماعی را داشته باشد ، اما در انتقاد از جنبه های ستیزه جویانه آن ، که خود را متوهم و "مضر" نامید ، دریغ نکرد (1970 ، 48). وی در انتقاد از تکنوکراسی - حاکمیت توسط کارشناسان علمی و بوروکراسی - به چارچوبی فلسفی تکیه کرد که پیش بینی مقولاتی را در اندیشه بعدی وی منهای فلسفه زبانی که در دهه 1970 انجام می داد ، پیش بینی کرد. به طور خاص ، هابرماس به شدت بین دو حالت عمل ، "کار" و "تعامل" ، که با علایق ماندگار گونه های انسانی مطابقت دارند ، تفاوت قائل شد (همان ، فصل 6).اولی شامل شیوه های عمل بر اساس انتخاب منطقی ابزارهای کارآمد ، یعنی اشکال کنش ابزاری و استراتژیک است ، در حالی که دومی به اشکال "کنش ارتباطی" اشاره دارد که در آن بازیگران رفتارهای خود را بر اساس "هنجارهای توافق" هماهنگ می کنند (همان ، 91–92). تمایز هابرماس در واقع تقابل کلاسیک ارسطویی بین را به خود اختصاص می دهدtechne و praxis برای نظریه اجتماعی انتقادی (1973b ، فصل 1). نتیجه یک انتقاد متمایز از هابرماسیان از علم و فناوری به عنوان ایدئولوژی است: نخبگان معاصر با کاهش س questionsالات عملی در مورد زندگی خوب به مشکلات فنی کارشناسان ، نیاز به بحث عمومی و دموکراتیک ارزش ها را از بین می برند و بدین ترتیب مردم را از سیاست خارج می کنند (1970 ، فصل. 6) بنابراین منافع قانونی انسان برای کنترل فنی طبیعت به عنوان یک ایدئولوژی عمل می کند - صفحه ای که شخصیت پر ارزش تصمیم گیری دولت را در خدمت وضع موجود سرمایه داری می پوشاند. برخلاف هربرت مارکوزه ، که این علاقه را خاص جامعه سرمایه داری می دانست ، هابرماس کنترل فنی طبیعت را به عنوان یک نوع منافع واقعی جهانی تأیید کرد. سرعتهورکهایمر و آدورنو در دیالکتیک روشنگری خود ، علاقه فنی نیازی به سلطه اجتماعی نداشت.

 

هابرماس در دانش و منافع انسانی (1971b ؛ ویرایشگر آلمانی ، 1968b) ، اثری که نمایانگر اولین تلاش وی برای ارائه چارچوبی منظم برای یک نظریه اجتماعی انتقادی میان رشته ای است ، کاملاً از این انسان شناسی فلسفی دفاع کرد . همانطور که هابرماس وظیفه خود را تصور می کرد ، وی مجبور شد نظریه اجتماعی انتقادی را به عنوان شکلی قابل احترام و متمایز از دانش ، به میزان زیادی از طریق انتقاد روش شناختی بر فلسفه علم پوزیتیویست غالب آن زمان و هرمنوتیک تاریخ گرایانه ، تأسیس کند. بنابراین وی نظریه ای درباره "منافع دانش بنیان" ایجاد می کند که هم به "تاریخ طبیعی گونه های انسانی" و هم با "الزامات شکل فرهنگی اجتماعی زندگی" گره خورده است ، اما قابل کاهش برای آنها نیست (همانجا). 168)

 

سه منافع دانش بنیان وجود دارد که هر یک ریشه در وجود انسان دارد و در نوع خاصی از تحقیق علمی یا علمی بیان می شود. اولین مورد "علاقه فنی" ، "علاقه عمیق انسانی" است که ما در پیش بینی و کنترل محیط طبیعی داریم. این علاقه ، شیوه های تحقیق و تولید دانش در علوم "تجربی - تحلیلی" ، یعنی علوم طبیعی و انواع علوم اجتماعی را با هدف توضیحات کلی آزمایش پذیر ، ساختار می بخشد (برخلاف علوم اجتماعی تفسیری ، که هدف آنها درک فرهنگی است. ، و علوم "هنجاری - تحلیلی" ، مانند نظریه انتخاب عقلانی ، که متکی به مدل سازی و کسر رسمی بر اساس بدیهیات ضد واقعیت است ؛ نگاه کنید به 1988، 43ff). به عنوان یک ساختار عمیق سازنده دانش ،"علاقه" فنی نه به انگیزه های دانشمندان یا اهداف انضباطی خاص بلکه به روشی برای نزدیک شدن به طبیعت و جامعه به عنوان اشیا of دانش احتمالی اشاره دارد: در گره زدن تولید دانش به مشاهده کنترل شده و آزمایش روش ، علوم تجربی - تحلیلی استفاده از ظرفیت های اساسی گونه ها برای تسلط بر جهان طبیعی از طریق اقدامات ابزاری تحت نظارت بازخورد. مطمئناً ، تحلیل هابرماس به شدت متکی به یک الگوی فرضی قیاسی است که حتی هنگام نوشتن او نیز دچار مشکل جدی شده بود. اما ایده اصلی او بدون شک دامنه وسیع تری دارد:علوم تجربی - تحلیلی با برخورداری از قلمرو اشیا as متمایز می شوند که توسط قاعده های قانونی مانند قانون قابل پیش بینی اداره می شود که اجازه می دهد انواع خاصی از تکنیک های تحقیق با روش کنترل شده را که برای علوم تفسیری نامناسب هستند ، کنترل کند. بنابراین علاقه فنی نه تنها در مورد علوم وعده دهنده مزایای فن آوری ، بلکه همچنین در علوم مانند دیرینه شناسی نیز صدق می کند.

 

علوم تفسیری یا فرهنگی - هرمنوتیکی ، به یک "علاقه عملی" دوم ، به همان اندازه عمیق ، در تأمین و گسترش امکانات درک متقابل و خود در انجام زندگی متکی هستند. این علوم حالتهای عمل گرا (درون) درک شخصی را پیش فرض و بیان می کنند که در قالبهای فرهنگی اجتماعی زندگی و دستور زبان زبان عادی عمل می کنند. جوامع بشری درست به همان اندازه که به تسلط بر محیط طبیعی بستگی دارند ، به چنین درکی و صلاحیت های تفسیری وابسته به آن بستگی دارند. بنابراین ، علوم هرمنوتیکی نظم و انضباط روشمندی را به ویژگی های تعامل روزمره می رسانند و از این نظر با علوم تجربی - تحلیلی ، که عملکرد ابزاری روزمره را به روش آزمایشی ارتقا می دهند ، هم تراز هستند. با صریح نشان دادن این دو علاقه شناختی ،هابرماس می کوشد فراتر از گزارش های اثبات گرایانه درباره علوم طبیعی و اجتماعی باشد. از نظر وی ، این گزارش ها معمولاً نقشی را که منافع عمیق انسانی در شکل گیری موضوعات تحقیقاتی احتمالی بازی می کنند ، نادیده می گیرند.

 

In making cognitive interests explicit, Habermas also engages in a kind of critical self-reflection, more precisely a methodological reflection that aims to free science from its positivist illusions. Such reflection exemplifies the third cognitive interest, the emancipatory interest of reason in overcoming dogmatism, compulsion, and domination. For scientific expressions of this interest, he looked to Freudian psychology and a version of Marxist social theory. The status of the emancipatory interest, however, was problematic from the start, for it conflated two kinds of critical reflection. Whereas his critique of positivism and theory of cognitive interests involve reflective articulation of the formal structures of knowledge, Freudian and Marxist critique aim to unmask concrete cases of personal self-deception and social-political ideology (1973cd). Nor was it clear that psychoanalysis provided an apt model of liberatory reflection in any case, as critics pointed out how the asymmetries between patient and analyst could not represent the proper intersubjective form for emancipation. These and other deficits of his analysis posed a challenge for Habermas that would guide a decade-long search for the normative and empirical basis of critique. Whatever the best path to the epistemic and normative basis for critique might be, it would have to pass a democratic test: that “in Enlightenment there are only participants” (1973b, 44). Habermas will not resolve this methodological issue until a series of transitional studies in the 1970s culminates in his mature systematic work, نظریه اقدام ارتباطی (1984a / 1987 ؛ ویرایش آلمانی ، 1981 ؛ پس از آن به عنوان TCA ذکر شده است ).

 

با این اوصاف ، ما می توانیم ویژگی های ماندگار را در تلاش اولیه هابرماس برای ایجاد یک مدل جامع از انتقاد اجتماعی تشخیص دهیم. به عنوان یک نظریه عقلانیت و دانش ، نظریه منافع دانش بنیان او عملی و کثرت گرا است: عمل گرایانه ، تا آنجا که منافع انسانی دانش را تشکیل می دهد. کثرت گرایانه ، به این دلیل که اشکال مختلف تحقیق و دانش از علایق اصلی مختلف بیرون می آید. در دانش و منافع انسانیبنابراین می توان آغاز رویکرد کثرت گرایانه روش شناختی به نظریه انتقادی اجتماعی را مشاهده کرد ، که در زیر توضیح می دهیم. با این وجود ، علاوه بر مشکلاتی که در بالا توضیح داده شد ، چارچوبی که هنوز به نقوش "فلسفه آگاهی" تکیه شده بر اساس اشیا possible با تجربه احتمالی متکی بود ، مانع از تجزیه و تحلیل شد - رویکردی که نمی تواند در مورد ابعاد گفتاری تحقیق تحقیق کند ( 1973cd ؛ 2000 ؛ همچنین مولر-دوهم 2000). در دهه 1970 هابرماس دست به اصلاح اساسی در چارچوب نظریه انتقادی خود زد (به مک کارتی 1978 مراجعه کنید).

 

  1. آثار مهم انتقالی

در دوره بین دانش و علایق انسانی و نظریه کنش ارتباطی، هابرماس شروع به ایجاد روشی متمایز برای تشریح رابطه بین علوم اجتماعی نظری جوامع مدرن ، از یک سو و مبانی هنجاری و فلسفی نقد ، از سوی دیگر کرد. به دنبال تعریف هورکهایمر از نظریه انتقادی ، هابرماس در تلاش برای تلفیق علوم اجتماعی و تجزیه و تحلیل فلسفی سه هدف را دنبال کرد: این باید بلافاصله توضیحی ، عملی و هنجاری باشد. این بدان معنا بود که فلسفه نمی تواند ، همانطور که برای کانت شد ، تنها مبنای تأمل هنجاری باشد. هابرماس استدلال کرد ، بلکه نقد کافی مستلزم همکاری همه جانبه بین فلسفه و علوم اجتماعی است. این نوع تجزیه و تحلیل مشخصه بحران مشروعیت است(1975 ؛ ویرایش آلمانی ، 1973e) ، که در آن هابرماس دولت مدرن را به عنوان موضوعی در معرض بحران های بومی تحلیل می کند ، که از این واقعیت ناشی می شود که دولت نمی تواند به طور همزمان پاسخگوی خواسته های حل مسئله عقلانی ، دموکراسی و هویت فرهنگی باشد. در اینجا علم اجتماعی که هابرماس به آن متوسل می شود بیشتر جامعه شناختی و کاربردی است. به همین ترتیب ، در این کار و در ارتباطات و تکامل جامعه (1979) ، هابرماس شروع به ایجاد یک برداشت متمایز از بازسازی منطقی می کند ، که توسعه جامعه را به عنوان یک فرایند یادگیری مدل می کند. در این آثار ، هابرماس شروع به ترکیب نتایج روانشناسی رشد می کند ، که مراحل رشد را با تغییر در انواع دلایل که فرد بالغ قابل قبول می داند ، تراز می کند. به همین ترتیب ، جوامع از طریق تغییراتی مشابه در مبنای منطقی مشروعیت در سطح جمعی توسعه می یابند. در این مرحله از نظریه پردازی ، تصاحب علوم اجتماعی هابرماس از نظر روش شناسی و نظری متکثر شده است: از نظر وی ، یک نظریه انتقادی اجتماعی از نظر تایید برخی نظریه ها یا روش های خاص متمایز نیست بلکه به عنوان یک تحقیق هنجاری و تجربی است.

 

در این مرحله انتقالی از دانش و منافع انسانی به تئوری کنش ارتباطی ،تلاش اساسی فلسفی هابرماس این بود که گزارشی تجربی متواضعانه ، نابودگرایانه و تجربی از ادعای فلسفی جهانی بودن و عقلانیت ارائه دهد. این رویکرد متواضع تر ، نظریه انتقادی را از چارچوب استعلایی قوی خود دور می کند ، نمونه ای که در تئوری منافع شناختی با زبان کانسیتوی بدون تردید از قانون اساسی تعریف می شود. با کنار گذاشتن آن پروژه قبلی ، هابرماس یک رویکرد طبیعی تر ، "پسا متافیزیکی" (1992a) را اتخاذ می کند ، که با توصیف هرمنوتیکی ناپذیر یا "بازسازی" صلاحیت های مشترک و پیش فرض های هنجاری مشخص می شود که به بازیگران امکان می دهد تا از روش های آشنا ارتباطات ، گفتمان ، و پرس و جو در بیان پیش فرض های عمل ، تجزیه و تحلیل بازساختی فراتر از حد ضعیف باقی می ماند.اما همچنین به عنوان "طبیعت گرایی ضعیف" واجد شرایط است ، زیرا عملی که هدف آن بیان آن است که با تکامل طبیعی گونه سازگار باشد و در جهان تجربی واقع شود (2003، 10-30 ، 83ff). در نتیجه ، بازسازی پس از متافیزیک با تجزیه و تحلیل شرایط عقلانیت آشکار در ظرفیت ها و قدرت های مختلف انسانی ، با اشکال خاصی از دانش اجتماعی-علمی ارتباط برقرار می کند.

 

برخورد هابرماس با تئوری عمل گفتار به ویژه برای این پروژه تعیین کننده بود. وی در نظریه کنش گفتاری ، اساس درک صلاحیت ارتباطی (بر اساس مدل صلاحیت زبانی چامسکی) را پیدا می کند. با توجه به این تأکید بر زبان ، معمولاً گفته می شود که هابرماس در این دوره نوعی "چرخش زبانی" داشته است. وی اولین مقاله های خود را در زمینه عمل گرایی رسمی (1976ab) به عنوان جایگزینی برای نظریه سیستم های نیکلاس لومان ارائه داد. هابرماس عمل گرایی رسمی را به عنوان یکی از "علوم بازسازی" می فهمد که هدف آن ارائه صریح نظریه بصری و پیش نظری است که زیربنای چنین صلاحیت های اساسی انسانی مانند گفتار و درک ، قضاوت و عمل است. برخلاف تحلیل استعلایی کانت از شرایط عقلانیت ،علوم ترمیمی دانش لازم و ضروری اما فرضی ، نه پیشینی بلکه تجربی ، غیرقطعی اما قابل خطا می دهد. با این وجود آنها به ساختارها و شرایط ثابت تغییر داده شده و ادعاهای جهانی اما قابل قبولی را در گزارش یک دلیل عملی مطرح می کنند.

 

با روی آوردن به زبان و علوم ترمیمی ، هابرماس هر دو نقش سنتی کانتی را برای فلسفه تضعیف می کند: فلسفه به عنوان تنها قاضی در امور هنجاری و به عنوان مرجع روش شناختی که حوزه های مختلف تحقیق را به س properالات مناسب آنها اختصاص می دهد. از نظر هابرماس ، فلسفه باید با علوم اجتماعی و به طور کلی رشته های تجربی رابطه کاملاً همکاری داشته باشد. این مرحله در تئوری اقدام ارتباطی که اکنون به آن رجوع می کنیم تکمیل شده است.

 

  1. موقعیت های بالغ

برای درک مواضع بالغ هابرماس ، باید با نظریه کنش ارتباطی ( TCA ) وی شروع کنیم ، یک مطالعه انتقادی دو جلدی از نظریه های عقلانیت که جامعه شناسی کلاسیک وبر ، دورکیم ، پارسونز و نظریه انتقادی نئومارکسیست را آگاه می کند (esp لوکاچ ، هورکهایمر ، آدورنو). در TCA برداشت هابرماس از وظیفه فلسفه و ارتباط آن با علوم اجتماعی را می یابیم - تصوری که هنوز هم راهنمای بسیاری از کارهای وی است. در حالی که TCAاز تأکید بر هنجارسازی و جاه طلبی های جهانی گرایانه که در سنت فلسفی یافت می شود ، دفاع می کند ، این کار را در چارچوبی انجام می دهد که شامل انواع خاصی از تحقیقات اجتماعی تجربی است ، فلسفه باید با آن تعامل داشته باشد. فلاسفه ، به این معنا که اگر می خواهند ادعاهای هنجاری را در زمینه تاریخی فعلی ، زمینه یک جامعه پیچیده و مدرن که با شیوه های اجتماعی و سیستمی ادغام مشخص می شود ، درک کنند ، باید با دانشمندان علوم اجتماعی همکاری کنند. با شناخت هر دو حالت ادغام ، از بدبینی مرتبط با نظریه های مدرنیته که برداشت یک جانبه و عمدتاً ابزاری آن از خردورزی ، بعد فرهنگی مدرنیزاسیون را از دست می دهد ، جلوگیری می کند.

 

  1. 1 نظریه کنش ارتباطی

با شروع از ماتریالیسم تاریخی مارکس ، نظریه های کلان جامعه شناسی و تاریخی در مقیاس بزرگ مدت ها به عنوان مناسب ترین مبنای توضیحی برای علوم اجتماعی انتقادی در نظر گرفته شده اند. با این حال ، چنین نظریه هایی برای پروژه مهم دو اشکال دارند. اول ، جامعیت قدرت تبیینی را تضمین نمی کند. در واقع ، بسیاری از این نظریه های در مقیاس بزرگ وجود دارد که هر کدام دارای پدیده های اجتماعی متمایز و مثال زدنی خود هستند که تلاش آنها برای اتحاد را هدایت می کنند. دوم ، بررسی دقیق توضیحات انتقادی استاندارد ، مانند نظریه ایدئولوژی ، نشان می دهد که چنین توضیحاتی به طور معمول برای انواع مختلف نظریه های مختلف اجتماعی جذاب است (بوهمن 1999). اشتغال واقعی هابرماس در توضیحات مهم این موضوع را اثبات می کند.انتقاد وی از جوامع مدرن به توضیح رابطه بین دو اصطلاح نظری بسیار متفاوت تبدیل می شود: نظریه خرد عقلانیت مبتنی بر هماهنگی ارتباطی و نظریه کلان ادغام سیستمیک جوامع مدرن از طریق سازوکارهایی مانند بازار (TCA ، جلد 2) به عبارت خاص ، این بدان معنی است که هابرماس یک نظریه اجتماعی دو سطح را توسعه می دهد که شامل تجزیه و تحلیل عقلانیت ارتباطی ، پتانسیل عقلانی ساخته شده در گفتار روزمره ، از یک سو است. و نظریه ای از جامعه مدرن و مدرنیزاسیون ، از سوی دیگر (وایت 1989). بر اساس این نظریه ، هابرماس امیدوار است که بتواند سود و زیان مدرنیزاسیون را ارزیابی کند و بر نسخه یک طرفه منطقی سازی خود غلبه کند.

 

نظریه های جامع انتقادی دو پیش فرض مسئله ساز را مطرح می کنند: این که یک روش تبیین انتقادی وجود دارد و یک هدف ترجیحی انتقاد اجتماعی وجود دارد ، یعنی جامعه سوسیالیستی که هنجار رهایی انسان را برآورده می کند. تنها با چنین هدفی در پس زمینه ، فرآیند دو مرحله ای به کارگیری ماتریالیسم تاریخی برای ایجاد موضعی مستقل از نظر معرفتی و هنجاری منطقی است. درستی یا نادرستی چنین الگویی انتقادی به پذیرش یا رد آن توسط مخاطبان آن بستگی ندارد ، بلکه به کفایت نظریه به ضروریات یا سازوکارهای عینی تاریخی (که نظریه پرداز انتقادی ادعا می کند دارای بینش برتر هستند) بستگی دارد. روش کثرت گرایانه تحقیق انتقادی ، هنجار متفاوتی از صحت را نشان می دهد:که انتقاد باید توسط افرادی که در این عمل شرکت می کنند تأیید شود و این تقاضای تأیید عملی بخشی از روند تحقیق خود است.

 

گرچه نگرش هابرماس نسبت به این شیوه های مختلف نظریه انتقادی تا حدودی مبهم است ، اما او دلایل خوبی برای پذیرش رویکرد عملی و کثرت گرایانه آورده است. همانطور که در تجزیه و تحلیل شیوه های تحقیق مرتبط با دانش منافع دانش بنیان متمایز ، هابرماس می پذیرد که نظریه ها و روش های مختلف هر یک "از مشروعیت نسبی" برخوردارند. در واقع ، او مانند دیویی تا آنجا پیش می رود که استدلال می کند منطق تبیین اجتماعی کثرت گرایانه است و از "دستگاه نظریه های عمومی" دور می ماند. در صورت عدم وجود چنین نظریه های کلی ، مثمر ثمرترین رویکرد در دانش اجتماعی - علمی ، برقراری ارتباط بین همه روش ها و نظریه های مختلف با یکدیگر است: ، هرچند خصمانه تر از همزیستی مسالمت آمیز ،علوم اجتماعی باید تنش رویکردهای واگرا را زیر یک سقف تحمل کنند "(1988 الف ، 3). که درTCA ، هابرماس نظریه انتقادی اجتماعی را به روشی مشابه کثرت گرایانه ، در عین حال وحدت بخش ارائه می دهد. به عنوان مثال ، وی در بحث درباره روایت های مختلف از نوسازی جامعه ، استدلال می کند که نظریه های اصلی موجود "مشروعیت خاص" خود را به عنوان خطوط تحقیق تجربی توسعه یافته دارند و نظریه انتقادی وظیفه اتحاد انتقادی نظریه های مختلف و روشهای ناهمگون آنها را بر عهده دارد. و پیش فرض ها "نظریه اجتماعی انتقادی مربوط به تحقیقات تحقیقاتی به عنوان یک رقیب نیست. با شروع از مفهوم ظهور جوامع مدرن ، سعی در تبیین محدودیت های خاص و حقوق نسبی این رویکردها دارد »( TCA ، 2: 375).

 

برای دستیابی به این اهداف نظری و روش شناختی ، هابرماس این کار را با بحث در مورد نظریه های عقلانیت آغاز می کند و تعریف متمایز خود از عقلانیت را ارائه می دهد ، تعریفی معرفتی ، عملی و بیناذهنی. از نظر هابرماس ، عقلانیت نه تنها در داشتن دانش خاص ، بلکه بیشتر در "چگونه افراد گفتار و بازیگر دانش را کسب می کنند و از آن استفاده می کنند" تشکیل می شود ( TCA، 1: 11). هرگونه چنین گزارشی "عملی" است زیرا دارای چندین ویژگی متمایز با دیدگاه های دیگر است که مفسران را بعنوان عوامل شایسته و آگاه می دانند. مهمتر از همه ، یک رویکرد عملی ، گزارش دانش عملی "نگرش عملکردی" ، یعنی از دیدگاه یک سخنران ذی صلاح را ایجاد می کند. بنابراین یک نظریه عقلانیت تلاش می کند دانش عملی لازم برای بازیگر اجتماعی آگاه در میان سایر بازیگران اجتماعی آگاه را بازسازی کند. همانطور که قبلاً ذکر شد ، بازسازی هابرماس تلاش می کند ساختارهای ثابت ارتباطی را بیان کند و بنابراین به عنوان یک "عمل گرایی رسمی" واجد شرایط است.

 

"نگرش عملکردی" که قرار است در چنین نظریه ای بازسازی شود چیست؟ از دیدگاه اجتماعی - علمی ، زبان واسطه ای برای هماهنگی عمل است ، اگرچه تنها چنین رسانه ای نیست. به گفته هابرماس ، شکل اساسی هماهنگی از طریق زبان ، سخنرانان را ملزم به اتخاذ یک موضع عملی با جهت "رسیدن به درک" می کند ، موضوعی که وی آن را "صدای ذاتی" گفتار می داند. هنگامی که بازیگران با این نوع نگرش عملی یکدیگر را مخاطب قرار می دهند ، درگیر آنچه هابرماس آن را "کنش ارتباطی" می نامد ، می شود که وی آن را از اشکال استراتژیک کنش اجتماعی متمایز می کند. از آنجا که این تمایز در TCA نقش اساسی دارد ، شایسته توجه است.

 

در کنش های استراتژیک ، بازیگران علاقه زیادی به درک متقابل ندارند بلکه رسیدن به اهداف فردی را که هر کدام برای شرایط به وجود می آورند ، دارند. به عنوان مثال بازیگر A بنابراین تمایلات و ترسهای B را جلب می کند تا انگیزه رفتاری از طرف B باشد که برای موفقیت A لازم است . به عنوان دلایل ایجاد انگیزه B را همکاری، B ، خواسته ها و ترس ها تنها احتمالی مربوط به اهداف است. به عبارت دیگر ، B با A همکاری می کند ، نه به این دلیل که B پروژه A را ذاتاً جالب یا شایسته می داند ، بلکه به دلیل آنچه Bاز معامله خارج می شود: اجتناب از تهدیدهای الف یا به دست آوردن چیزی که الف قول داده است (که ممکن است مورد علاقه ذاتی B باشد اما برای A فقط وسیله ای برای ایجاد انگیزه در B است )

 

در کنش ارتباطی ، یا همان چیزی که بعداً هابرماس "اقدام ارتباطی قوی" در "برخی توضیحات بیشتر درباره مفهوم عقلانیت ارتباطی" (1998b ، فصل 7 ، ویرایش آلمانی ، 1999 ب) نامید ، سخنرانان عمل و پیگیری فردی اهداف (یا مشترک) بر اساس درک مشترکی که اهداف ذاتاً معقول یا شایسته هستند. در حالی که کنش استراتژیک تا آنجا که بازیگران به اهداف فردی خود می رسند ، موفقیت می یابد ، عمل ارتباطی تا جایی موفق می شود که بازیگران موافق باشند که هدف (یا اهداف) آنها منطقی است ، و این شایستگی رفتار مشترک را دارد. بنابراین کنش ارتباطی یک شکل ذاتاً توافقی از هماهنگی اجتماعی است که در آن بازیگران "پتانسیل عقلانیت" را که با زبان عادی و م telلفه های توافق انگیزه منطقی ارائه می شود ، بسیج می کنند.

 

هابرماس برای حمایت از برداشت خود از اقدام ارتباطی ، باید سازوکاری را مشخص کند که توافق با انگیزه منطقی را ممکن می سازد. به همین منظور ، وی به استناد گزارش شرطی صدق معنای جملات ، گزارشی خاص از مفهوم گفتاری را بر اساس "شرایط پذیرش" استدلال می کند. اما هابرماس به جای پیوند دادن معنا با معناشناسی بازنمایی ، رویکردی عملگرا را در پیش می گیرد و شرایط موفقیت غیرقانونی عمل گفتار را تجزیه و تحلیل می کند. طبق اصل اصلی نظریه عملی او درباره معنا ، "ما یک عمل گفتاری را می فهمیم وقتی انواع دلایل را می توانیم یک سخنران بیان کنیم تا شنونده را متقاعد کنیم که در شرایط معین حق دارد برای ادعای اعتبار خود ادعا کند - به طور خلاصه ، وقتی بدانیم چه چیزی آن را قابل قبول می کند”(1998 ب ، 232). با این اصل ، هابرماس معنای کنشهای گفتاری را به عقل منطقی پیوند می زند: گفتارها ذاتاً شامل ادعاهایی است که به دلایل نیاز دارند - ادعاهایی که هم قابل انتقاد و هم توجیه هستند. در سخنرانی روزمره ما (و در اکثر اقدامات ما) ، سخنرانان ضمنی خود را ملزم به توضیح و توجیه خود می کنند ، در صورت لزوم. برای درک اینکه شخص در انجام یک عمل گفتاری چه کاری انجام می دهد ، بنابراین باید احساس واکنشی از واکنش مناسب داشته باشد که عمل گفتاری فرد را توجیه کند ، در صورت چالش برای این کار. هنگامی که شنونده "موضع مثبت" نسبت به ادعای مطرح شده توسط سخنران دارد ، یک عمل گفتاری موفق به درک می شود ( TCA1: 95–97 ؛ 282؛ 297) با انجام این کار ، شنونده فرض می کند که ادعاهای موجود در سخنرانی می تواند به دلایل موجهی پشتیبانی شود (حتی اگر وی آنها را درخواست نکرده باشد). وقتی پیشنهادی که سخنران دریافت نمی کند ، گوینده و شنونده ممکن است سطوح انعکاسی را از گفتار عادی به "گفتمان" تغییر دهد - فرایندهای بحث و گفتگو که در آن ادعاهای ضمنی در عمل گفتار برای توجیه منطقی بودن آنها درست است ، صحیح یا معتبر است. بنابراین عقلانیت کنش ارتباطی با عقلانیت گفتمان گره خورده است ، در بخش 3.2 بیشتر درباره آن صحبت می شود.

 

این ادعاها چیست که قابل انتقاد و توجیه است؟ در مخالفت با تثبیت اثبات گرایانه در شیوه های گفتار بیانگر واقعیت ، هابرماس ادعاهای معتبر یا قابل توجیه بین موضوع را به مقوله حقیقت تجربی محدود نمی کند ، بلکه در عوض طیفی از "ادعاهای اعتبار" را می شناسد که شامل حداقل ، ادعای درستی اخلاقی ، حسن یا اصالت اخلاقی ، صداقت شخصی و ارزش زیبایی شناختی ( TCA) دارد1: 8–23 ؛ 1993 ، فصل 1) اگرچه هابرماس چنین ادعاهایی را به نمایندگی از ادعاهای حقیقت تجربی ، نمایانگر جهانی مستقل از ذهن نمی داند ، اما می توان آنها را به عنوان غیرقابل توجیه علنی مورد انتقاد قرار داد و با استدلال های قانع کننده علنی از آنها دفاع کرد. به این میزان ، اعتبار شامل مفهوم درستی مشابه ایده حقیقت است. در این زمینه ، عبارت "ادعای اعتبار" ، به عنوان ترجمه اصطلاح آلمانی Geltungsanspruch ، معنای منطقی باریکی ندارد (اشکال استدلال با حفظ حقیقت) ، بلکه یک ایده اجتماعی غنی تر را بیان می کند - که یک ادعا (گزاره) شایسته است پذیرش مخاطب زیرا از جهتی توجیه پذیر یا درست است که بسته به حوزه اعتبار و زمینه گفت وگو می تواند متفاوت باشد.

 

هابرماس با پیوند دادن معنا با مقبولیت کنش های گفتاری ، تجزیه و تحلیل را فراتر از تمرکز محدود بر معانی معنایی شرطی بازنمایی به سوی فهم اجتماعی تعامل پیش می برد. سپس پیچیدگی تعامل اجتماعی به وی امکان می دهد سه ادعای اعتبار اساسی را که احتمالاً در معرض خطر است در هر عمل گفتاری که برای اهداف همکاری استفاده می شود (یعنی در یک کنش ارتباطی قوی) پیدا کند. استدلال او به سه "روابط جهانی" متکی است که به طور بالقوه در اعمال شدیداً ارتباطی دخیل هستند که در آن یک سخنران قصد دارد در مورد چیزی به کسی بگوید ( TCA1: 275 به بعد) به عنوان مثال ، یک عمل گفتاری ساختاری (بیان کننده واقعیت) (الف) بیانگر یک دنیای درونی است (قصد برقراری یک عقیده). (ب) ارتباط ارتباطی با شنونده برقرار می کند (و بنابراین به جهانی اجتماعی مربوط می شود ، به ویژه جهانی که در آن هر دو شخص اطلاعاتی را به اشتراک می گذارند و می دانند که این کار را انجام می دهند). و (ج) تلاش برای بازنمایی دنیای خارجی. این ساختار سه گانه نشان می دهد که بسیاری از اعمال گفتاری ، از جمله غیر سازنده ، شامل مجموعه ای از ادعاهای اعتبار ضمنی است: ادعای صادقانه (غیر فریبنده) بودن عمل گفتار ، از نظر اجتماعی مناسب یا درست است و در واقع درست است (یا به طور گسترده تر : از نظر نمایندگی کافی است). برعکس ، اعمال گفتاری را می توان به دلیل عدم موفقیت در یک یا چند امتیاز ، مورد انتقاد قرار داد. بنابراین گفتار کاملاً موفق عمل می کند ، تا آنجا که درگیر این سه رابطه جهانی باشد ،برای اینکه قابل قبول باشد ، باید خواسته های مرتبط با این سه ادعای اساسی اعتبار (صداقت ، درستی و حقیقت) را برآورده کند.

 

ما می توانیم عمل ارتباطی قوی را به معنای بالا به عنوان تعریف پایان طیفی از امکانات ارتباطی تصور کنیم. در این راستا ، همکاری های اجتماعی کاملاً توافقی و منطقی است: بازیگران صمیمانه موافقند که شیوه های همکاری آنها می تواند خوب ، درست و بدون خطای تجربی توجیه شود. با این وجود ، با توجه به دشواری های حفظ چنین اجماع عمیقی ، به خصوص در جوامع پیچیده و متکثر ، منطقی است که این خواسته های ارتباطی را برای انواع خاصی از موقعیت ها کاهش دهیم ، اجازه می دهد شکل های ضعیف تری از عمل ارتباطی (که در هر سه نوع اعتبار ادعا نمی شود) در معرض خطر هستند) یا اقدام استراتژیک (که در آن بازیگران می فهمند که همه به سمت موفقیت فردی گرایش دارند).

 

هابرماس "سیستم" را به عنوان موقعیت های از پیش تعیین شده یا شیوه های هماهنگی متمایز می کند که در آن خواسته های کنش ارتباطی از این طریق ، در محدودیت های قانونی تعیین شده ، آرام می شوند. مثالهای اصلی هماهنگی سیستماتیک بازارها و بوروکراسی ها هستند. در این زمینه های ساختارمند سیستم ، رسانه های غیرزبانی کمبود هماهنگی اقدامات را که بر اساس پول و قدرت نهادی پیش می رود ، به خود اختصاص می دهند - این رسانه ها صحبت می کنند ، همانطور که بود ، بنابراین بازیگران را از خواسته های کنش کاملاً ارتباطی راحت می کنند. در مقابل ، اصطلاح "دنیای زندگی" به حوزه هایی از عملکرد اشاره دارد که در آنها حالت های توافقی هماهنگی عمل غالب است. در حقیقت ، تمایز بین جهان زندگی و سیستم به عنوان یک تفاوت تحلیلی که جنبه های مختلف تعامل و همکاری اجتماعی را مشخص می کند ، بهتر درک می شود (1991b)."Lifeworld" سپس به منابع زمینه ، زمینه ها و ابعاد کنش اجتماعی اشاره می کند که بازیگران را قادر می سازد بر اساس درک متقابل همکاری کنند: سیستم های معنایی مشترک فرهنگی ، دستورات نهادی که الگوهای عمل را تثبیت می کند و ساختارهای شخصیتی در خانواده ، کلیسا ، محله و مدرسه (TCA 1: فصل 6 ؛ 1998 ب ، فصل 4)

 

تمایز جهان-سیستم هابرماس از چند منظر مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی اظهار داشتند که این تمایز پویایی نفوذی نهادهای اجتماعی را بیش از حد ساده می کند (به عنوان مثال ، مک کارتی 1991 ، 152-80). دیگران این تمایز را به عنوان پنهانی ایدئولوژیک ، پنهان کردن اشکال سلطه مردسالارانه و اقتصادی (به عنوان مثال ، فریزر 1985) مورد حمله قرار دادند. تلاش هابرماس برای روشن کردن ویژگی تحلیلی تمایز فقط تا حدی به پاسخ این انتقادات برمی گردد (1991b).

 

TCA همچنین به عنوان تئوری معنا با آب و هوای نسبتاً سنگین روبرو شده است. در فلسفه تحلیلی زبان ، یکی از الزامات استاندارد ، حساب کردن برای ترکیب زبان است ، این واقعیت که می توان از مجموعه متناهی کلمات برای تشکیل تعداد نامحدودی از جملات استفاده کرد. از این منظر ، نظریه هابرماس کوتاه می آید (هیث ، 2001 ، بخش 3). اما شاید بهتر باشد که نظریه معنی هابرماس را از منظر دیگری ارزیابی کنیم. اگر کسی بخواهد صلاحیت دستوری را توضیح دهد ، نیاز به ترکیب مهم است. اما در اوایل هابرماس (1976b) ابراز علاقه بیشتری برای توضیح صلاحیت ارتباطی و نه دستوری داشت: توانایی سخنرانان برای استفادهجملات از نظر دستوری به خوبی شکل گرفته در متن اجتماعی. اگرچه هابرماس غالباً عمل گرایی خود را بعنوان تحول بعدی در نظریه های تحلیلی معنا ارائه می دهد ، اما تجزیه و تحلیل او بیشتر در مورد پذیرش اعمال گفتاری حساس به زمینه متمرکز است : شرایط پذیرش به عنوان تابعی از ویژگیهای رسمی که شرایط مختلف گفتاری را از هم متمایز می کند. این نشان می دهد که نظریه معنا او شامل یک پروژه کاملا متفاوت است: بیان "مبنای اعتبار" نظم اجتماعی.

 

اهمیت این برداشت از دستیابی به درک و توافق با انگیزه منطقی را نیز می توان با تقابل این گزارش با سایر برداشت ها از درک و تفسیر ، مانند هرمنوتیک گادامر ، مشاهده کرد. با توجه به برداشت هابرماس از اقدامات گفتاری و ارتباط آنها با ادعاهای معتبر ، جای تعجب نیست که او استدلال کند که "اقدامات ارتباطی همیشه به تعابیری نیاز دارند که از رویکرد منطقی باشند" ( TCA1: 106) ، یعنی مواردی که توسط یک مفسر در نگرش عملکردی ساخته می شوند. به طور کلی ، هابرماس با هرمنوتیک موافق است که کل حوزه علوم اجتماعی فقط از طریق تفسیر قابل دسترسی است ، دقیقاً به این دلیل که فرآیندهای دستیابی به درک قبلی که در علوم اجتماعی کار می کنند ، پیش از این آنها را تشکیل داده اند (همان ، 107). اما او یک نتیجه متمایز می گیرد. اگرچه دانشمندان علوم اجتماعی بازیگر نیستند ، آنها باید دانش پیش نظری خود را به کار گیرند تا از طریق تجربیات ارتباطی به دسترسی تفسیری دست یابند. به عنوان "یک شرکت کننده مجازی" ، این دانشمند اجتماعی باید در مورد ادعاهای کسانی که مشاهده می کند موضع بگیرد: او فقط از طریق تجربه ارتباطی "با پیش فرض قضاوت در مورد توافق و اختلاف ،ادعاهای اعتبار و دلایل بالقوه ای که با آنها روبرو می شود »(همان ، 116). بنابراین هیچ تفاوتی بین نگرش منتقد و مفسر به عنوان شرکت کنندگان تأمل وجود ندارد. دانشمندان علوم اجتماعی ممکن است از قضاوت دریغ کنند ، اما فقط به بهای فقیر کردن تفسیر آنها و بیرون راندن بازی های تئوریک و عملی عملی ، که با دیگران مشترک هستند و توانایی درک دارند. بنابراین ، اشکال مختلف عقلانیت به دلیل ماهیت حوزه اجتماعی ، برای علوم اجتماعی ضروری می شود.دانش عملی مشترک آنها با دیگران که قادر به درک هستند. بنابراین ، اشکال مختلف عقلانیت به دلیل ماهیت حوزه اجتماعی ، برای علوم اجتماعی ضروری می شود.دانش عملی مشترک آنها با دیگران که قادر به درک هستند. بنابراین ، اشکال مختلف عقلانیت به دلیل ماهیت حوزه اجتماعی ، برای علوم اجتماعی ضروری می شود.

 

با مخالفت با استدلال هابرماس ، مک کارتی و دیگران ادعا کرده اند که شرط لازم نیست که مفسران برای درک دلایل موضع بگیرند ، حتی اگر مجبور باشیم برای قضاوت در مورد صحت و سقم دلایل به صلاحیت خود اعتماد کنیم و اصلا آنها را به عنوان دلایل شناسایی کنید. با این وجود ، هابرماس در نظریه اجتماعی خود از مدرنیته از این برداشت استفاده می کند تا راه هایی را نشان دهد که فرهنگ مدرن عق


پاورپوینت سیر اندیشه ها در معماری و شهرسازی یورگن هابرماس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.